گزارش پنجمین سمینار بازاریابی، فروش و مدیریت کسب‌وکار با حضور مهندس محمدجعفر مستوفی

محمدجعفر مستوفی: برای هر سلیقه‌ای، برنامه داریم

در پنجمین سمینار بازاریابی، فروش و کسب و کار عنوان شد: پنجمین سمینار بازاریابی، فروش و مدیریت کسب و کار توسط گروه مدیریت و بازاریابی ایران طی روزهای پنجشنبه و جمعه (15 و 16 مهرماه 1394) در محل سالن آمفی‌تئاتر دانشکده مدیریت دانشگاه تهران برگزار شد.این سمینار با موضوع اصلی «برند» و مدیریت برندها در روز دوم خود با سخنرانی صاحبنظران و صاحبان برندینگ در ایران پی‌گیری شد.
یکی از سخنرانان این مراسم مهندس جعفر مستوفی عضو هیأت مؤسس مجتمع فرهنگی آموزشی علامه طباطبایی و مدیر عامل مؤسسه ادب و دانش بود.
رأس ساعت 4 بعد از ظهر طبق برنامه پیش‌بینی شده نوبت به سخنان نماینده مجتمع علامه طباطبایی رسید. مجری برنامه ابتدا مختصری درباره این موسسه فرهنگی آموزشی سخن گفت و در ادامه عنوان کرد « ما طی سال‌های متمادی با کار‌آفرینان زیادی در ارتباط بوده‌ایم. در حوزه آموزش مهندس مستوفی از طریق یکی از دوستان به ما معرفی شدند.شخصیتی که روبه‌روی شما نشسته‌اند به واقع شخصیت خاصی هستند. ما با کارآفرینانی آشنا هستیم که همه از صفر شروع کرده‌اند و آمدند و راهکارهایشان را ارائه دادند. من شخصا آقای مستوفی را فرد دیگری دیدم. خیلی شخصیت جالبی دارند. ما در سه بازه زمانی با ایشان مصاحبه کردیم و زندگی‌شان را در سه قسمت طبقه‌بندی کردیم. از کودکی تا 18 سالگی- 18 تا 35 سالگی و از 35 سالگی تا کنون... فردی که مؤسسه‌اش 15شعبه در تهران دارد و درصدد افتتاح دیگر شعب در شهرستان هم هستند. مرکز اصلی مجتمع 20هزار متر مربع زیر بنا دارد ساختمانی که ابتدا در یک بیابان واقع بود... می‌خواهم افق دید مهندس را ببینید که الان به یکی از بزرگ‌ترین قطب‌های آموزشی در ایران تبدیل شده است.»
سپس مهندس مستوفی سخنرانی‌اش را اینگونه آغاز کرد« اگر سال‌های طولانی کار و تلاش خود را مرور کنم از 5 سالگی نشانه‌هایی که در خاطر دارم بیانگر سال‌ها کار و تلاش من است. خیلی اهل سخنرانی نیستم و اگر آقای دکتر از علامه طباطبایی به عنوان یک «برند» یاد نمی‌کردند ما هیچ ادعایی هم در مورد برند بودن نداشتیم. اگر از ما بپرسند مجتمع علامه طباطبایی چه جایگاهی دارد؟ باید بگویم ما خیلی با مدیریت، برنامه‌ریزی، مطالعه و گام‌به‌گام جلو رفتیم.»

نجمین سمینار بازاریابی، فروش و کسب و کار

آن چه وجه مشترک 50 سال کار من بوده آن است که هر وقت مسئولیتی به من سپرده شده سعی کردم به بهترین نحو آن را انجام دهم حتی اگر آن کار، کار مورد علاقه من نبوده باشد. اجازه می‌خواهم در مقدمه صحبتم را با معرفی کوتاهی از علامه شروع کنم.

علامه طباطبایی ابتدا با یک مدرسه راهنمایی در سال 1372 در ابتدای خیابان مطهری با تعداد100 دانش آموز کارش را شروع کرد و امروز که سال 1394 است 22 سال سابقه فعالیت دارد،4000 دانش‌آموز در این مجموعه درس می خوانند و حدود 700 نفر پرسنل از لیسانس تا فوق لیسانس در این مؤسسه مشغول به کارند. گردش مالی مجموعه حدود 45 الی 50 میلیارد تومان تخمین زده می‌شود. پرداختی حقوق ماهانه خالص در این موسسه چیزی حدود 5/1 تا 2 میلیارد تومان است. مجموعه‌ای با این حجم و وسعت و این گردش مالی فراتر از یک اداره و مدرسه کوچک است.

ابتدا من کارم را با ورود به صنعت شروع کردم و اساساً سابقه کار در آموزش و پرورش را ندارم. اما افتخار این را داشته‌ام که در کنار دوستانی از این صنف باشم. همانطور که گفتم عمده سابقه کاری من در صنعت و بازرگانی بوده است. امروز در مقایسه با خیلی از کارخانجات مثلا کارخانه چسب رازی که مدیر آن‌جا یکی از دوستان قدیم من است وقتی از او پرسیدم «چقدر پرسنل دارید گفت70 نفر که شاید 10 تا از آنان تحصیل‌کرده باشند و بقیه کارگر ساده» ما با وضعیتی به مراتب بهتردر علامه مواجه هستیم. موضوع را از این باب با این مثال شروع کردم برای ارائه بحث کارآفرینی!

من متولد سال 1337 هستم. هم‌نسلی‌ها، هم محلی‌ها، همسایه‌های ما و همه بچه‌هایی که آن موقع با آن‌ها در یک محل زندگی می‌کردیم با هم مدرسه رفتیم، وقتی با هم ملاقات می‌کنیم می‌بینم همه آن‌ها موفق هستند. موفق به این معنا که اگر بازرگان باشند یا صنعت کار باشند مدیر یا کارمند باشند در محیط کار خود موفق هستند وقتی این موفقیت را ریشه یابی می‌کنم می‌بینم در کرج که زندگی می‌کردم، در حومه کرج باغات زیادی وجود داشت. فکر می‌کنم بستری که ما در آن بزرگ شدیم طبیعت جایگاه ویژه‌ای داشت. در این طبیعت که زندگی وجه غالب آن بود پدر در جایگاه خود بود، مادر به معنای واقعی کلمه مادر بود و همین‌طور بقیه اعضای خانواده... برادر، خواهر و...!وجه غالب دورانی که ما در آن رشد کردیم روحیه پرتلاش و پرامید بود.ما همیشه امیدوار بودیم، هیچوقت به« نمی‌شود... شاید‌ نشود..» فکر نکردیم. هیچ‌وقت به عدم موفقیت فکر نکردیم و اگر هم موفق نشدیم در واقع به تمامی ایده‌ال‌هایمان نرسیدیم اما به بخشی از خواسته‌هایمان رسیدیم. از نظر من عدم موفقیت به معنای نرسیدن به تمام خواسته‌هایم بود.

من تا 5 سالگی به کودکی و بازی مشغول بودم و از 5 سالگی کار را شروع کردم. در تابستان آن دوران رایج بود که بچه ها حتما باید سرکار می‌رفتند. کار من در 5 سالگی میوه چینی در باغات اطراف کرج بود.

چرا 5 سالگی در یادم مانده؟ چون وقتی از باغ برمی گشتم ‌دیدم یکی از بچه‌های همسایه همراه با پدر و مادرش لوازم‌التحریر و لباس‌های نو برای شروع سال تحصیلی خریداری کرده ‌است و وقتی موضوع را با پدرم در میان گذاشتم ایشان گفتند سال آینده هم ما برای شما همین کار را خواهیم کرد.

در ادامه و در کلاس اول و دوم دبستان به کارهایی از جمله شاگردی مغازه و یا کارگری ساختمان در کنار درس خواندن مشغول بودم. شب‌ها هم جایی کار پیدا کرده بودم اما چون سنم قانونی نبود با شناسنامه پسرعمه‌ام به سرکار می‌رفتم.شاید کار در اولویت بود و درس خواندن و دیپلم در اولویت‌های بعدی.وقتی دیپلم گرفتم خیلی احساس آزادی می‌کردم چون فکر می‌کردم درس مانعی برای کار کردنم است، در سن 18 سالگی احساس رهایی کردم.روزها در یک کارخانه کار می کردم و شب‌ها در یک بیمارستان... تا سن 35 سالگی.

18 تا 35 سالگی: بعد از اخذ دیپلم به عنوان مازاد بر نیاز در سال 56 از سربازی معاف شدم اصلا فکر نمی کردم باید برای کنکور آماده شوم. خیلی‌ها با همان دیپلم شروع به کار می‌کردند. خیلی خوشحال بودم فراغتی حاصل شده تا دو شیفت کار کنم. به همین روال روزها در یک کارخانه صنعتی و شب‌ها در یک بیمارستان کار می‌کردم. حدود دوازده سال این دوران طول کشید. وجه مشترک همه کارهایی که کردم این بود که همیشه با هم متضاد بودند و مخرج مشترک همه آن‌ها هم موفقیت بوده است. من در کارهای صنعتی در گروه صنعتی ملی به عنوان کارمند حسابداری استخدام شدم اما بعد از 12 سال به عنوان مدیر بازرگانی از آنجا استعفا دادم. آخرین پست سازمانی جایی بود که در چارت سازمانی برای فوق‌لیسانس تعریف شده بود. یعنی من آنقدر کار کردم که تا این حد در گروه ملی پیشرفت کردم. در بیمارستان میلاد به عنوان کمک بهیار استخدام شدم و در آن شرایط جنگ از یک کمک بهیار تجربی تا مسئول بخش شب ای‌سی‌یو پیشرفت کردم.

پنجمین سمینار بازاریابی، فروش و کسب و کار

در سال 1368 احساس کردم با توجه به مسئولیت‌هایم از تحصیلاتم راضی نیستم. برای همین در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه آزاد مرکز در رشته مدیریت صنعتی پذیرفته شدم.

در سن33-32 سالگی هم از گروه ملی و هم از بیمارستان استعفا دادم. چون تصمیم گرفته بودم از توانمندی‌ها و تجربه‌هایم برای خودم استفاده کنم. دفتری در خیابان ویلا خریدم و سه چهار سال شروع به کار واردات و فروش مواد اولیه کردم.در 35 سالگی من یک بار بازنشسته شده بودم، چون 30 سال سابقه کار داشتم کاملا در شرایط ایده الی بودم...جوان،جاافتاده و باتجربه!با توجه به ایده‌ال‌هایی که داشتم احساس می‌کردم در هر موقعیتی قرار بگیرم موفقیت از آن من خواهد بود. با توجه به روحیه پرتلاش و سخت‌کوشی که داشتم برای موفقیت دلائل زیادی داشتم اما برای عدم موفقیت بهانه‌ای نداشتم.جالب است بدانید من خیلی اتفاقی در روال کار مدرسه داری افتادم، هیچوقت تجربه‌ای در این زمینه نداشتم. قضیه از اینجا شروع شد که به دنبال مدرسه‌ای برای فرزندم می‌گشتم. او دبستان را تمام کرده بود و برای ورود به دوره راهنمایی آماده می‌شد. مطلع شدم مدرسه‌ای در ابتدای خیابان مطهری دائر شده که بیش از یک سال از آغاز فعالیت‌اش نمی‌گذرد. مدرسه‌ای که در عین کوچکی توسط انسان‌های بزرگ و با فرهنگی اداره می‌شد، همچنین معلمان خوبی در آن مدرسه مشغول به کاربودند. توصیه شد فرزندم را در آن مدرسه ثبت‌نام کنم. با اتمام مراحل ثبت نام، یکی از معلم‌های آن مدرسه که نسبت فامیلی هم با او داشتم اصرار کرد تا در انجمن اولیاء مربیان مدرسه فعالیت داشته باشم. شاید او به این موضوع فکر نکرده بود که من اهل امضا کردن هرورقی که مقابلم بگذارند نیستم. وقتی وارد انجمن شدم دیدم این دوستان فقط معلم هستند بسیار خوب و شریف! اما بیش از این توانایی ویژه ای ندارند.اجاره دادن یک زمین برای آن‌ها کار شاق و سختی بود چه رسد به این که بخواهند مدرسه بسازند و توسعه دهند. به آنان گفتم اگر می‌خواهید کارتان را توسعه دهید باید فضای جدیدی بخرید. مدتی هم به عنوان عضوی از انجمن اولیاء روی این موضوع مانور دادم.طی همین دوران گفت‌و‌گو و مذاکره دوره راهنمایی فرزندم هم به اتمام رسید و او باید به دبیرستان می‌رفت. رفتم ساختمانی در خیابان امیر‌آباد شمالی خریدم که سال‌ها بعد تبدیل به یک دبیرستان خوب شد و امروزه از مشهورترین دبیرستان‌های سطح کشور با کارنامه‌ای بسیار درخشان!

من در سال 1375 ساختمان مورد نظر را خریدم و آن را راه‌اندازی کردم. آن 6 معلمی که در جمع اولیه ما بودند کم‌کم خوشحال ‌شدند...در واقع هم خوشحال بودند و هم نگران... مهم‌ترین نگرانی آنان بار مالی بود. در واقع اشکال آن جا بود که آن دوستان بیش از این که از نکات مثبت لذت ببرند و به آن وجه موضوع نگاه کنند دلشوره موارد نگران‌کننده را داشتند.
بر همین اساس دوستان آرام آرام و کم‌کم تصمیم گرفتند سهام خود را به من واگذار کنند و من هم در کنار آن پروژه توسعه واحد‌ها را به پیش می‌بردم. امروزه از مجموع 15 شعبه مدارس علامه تنها 4 شعبه آن به شکل هیأت امنایی اداره می شود و سهام 11 شعبه دیگر در اختیار خود مدرسه است.
در مورد حرفه مدرسه‌داری همواره دیدگاه من بر این اصل قرار داشته که در حد توان سعی شود به تمام مسائل دانش‌آموزی پاسخ داده شود. در رویاهایم...در سفرهایم ویژگی‌هایی بسیار فراتر از آن چه در علامه جاریست شکل گرفته و این تنها یک رویا نیست من هر آن چه را که بر زبان می‌آورم باورهایی است که به آن رسیده‌ام.

آن‌چه امروز به واقع نیاز مدارس ماست پاسخ‌گویی به نیازهای متنوع دانش‌آموزان است که البته به دلیل مقاطع متنوع سنی آنان متفاوت است نقطه مشترک آن تنها آموزش نیست بلکه «یادگیری زندگی است».دانش‌آموز برای ورود به جامعه نیازمند یادگیری فعالیت‌هایی از قبیل علوم، ریاضی، ادبیات، ورزش و هنر است .اما از همه مهم‌تر آموختن زمین‌خوردن، بلند‌شدن و ادامه دادن زندگی در دنیای رقابتی امروز ماست.اولیاء معمولا فرزندانشان را در جایی ثبت‌نام می‌کنند که بقیه دانش‌آموزان هم سطح فرزندشان باشند به این معنا که به نوعی طبقه‌بندی در مدرسه اعتقاد دارند... بچه خوب، خانواده خوب! که شاید در بحث تعلیم و تربیت خوب باشد اما نه برای دانش‌آموزی که قرار است وارد جامعه‌ای مملو از تنوع و رقابت شود. تنوعی که اتفاقاً آنان آشنایی زیادی هم با آن ندارند.سعی ما در مؤسسه علامه این است که دانش‌آموزان‌مان درکنار فراگیری علوم آگاه به مسائل زندگی بار بیایند.تمرکز ما در 10 سال نخست فعالیت‌مان بیشتر ابرام و تلاش بر معرفی و اثبات مجموعه بود، که صد البته در این بین هزینه‌هایی نیز متحمل شدیم، شاید تفاوت ما با بخش‌های دیگر در همین صبر و تحمل بود نه ظرفیت بالا.بعد از تحمل مشقات فراوان هنگامی که خود را اثبات کردیم بالاخره دورانی فرا رسید که برای دو کلاس با ظرفیت 60 نفر مجموعه علامه تعداد 600 نفر ثبت نام کردند. آری اولیاء ما را باور کردند.

در 10 سال دوم برای آن که به ثبات برسیم باید دایره مدارس خود را گسترش می دادیم.شعار امروز ما این است«ادعا نمی کنیم که بهترینیم اما خرسندیم که بهترین‌ها ما را برگزیده‌اند».

از ما بسیار پرسش می شود که چرا علامه تنها برای پسران آموزش ارائه می‌دهد و چرا جای آموزش دختران در این مجتمع خالی است؟ پاسخ آن است که این کار مانند هل دادن ماشین خاموشی در سربالایی است که ترمز دستی‌اش هم بالا باشد. شاید دانستن این مطلب خالی از لطف نباشد اگر بدانید در کشورهای توسعه یافته تکثیر یک قطعه مانند کپی آن آسان است اما اینجا و در علامه سیستم کاملا ظرفیت بزرگ شدن را دارد. به ویژه بسیار مایلم در شهرستان کرج که محل تولد من است مدرسه ای دائر کنم که هم شهرستان کرج به چنین محیط آموزشی احتیاج دارد و هم ما امکان احداث آن را داریم.متاسفانه ظرفیت جامعه ما تحمل توسعه بیش از این مجتمع علامه را ندارد، به دلیل همان ترمز دستی که همیشه بالاست، هرچند صد البته به آن معنا نیست که ما در فکر توسعه نیستیم، هستیم. در دهه سوم تاسیس مجتمع برآنیم تا بیشتر در شهرستان‌ها مانور دهیم اما با شیب بسیار ملایم!تعبیری در مدیریت داریم که معتقد است لازم نیست مدیردر حیطه کاری خود از هر مطلبی با عمق زیاد مطلع باشد. مدیر باید دریایی از دانش باشد ولی با عمق! امروزه این ویژگی در بین دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان نیز در شرف ایجاد شدن است.

پنجمین سمینار بازاریابی، فروش و کسب و کار

روزگاری قله خواسته خانواده ها از ما قبولی فرزندشان در دانشگاه شریف و در رشته برق بود.اما امروز این درخواست آنان به موازات تغییرات در جامعه دستخوش تحول شده است.آنان امروزه نه تنها از ما کیفیت درآموزش را طلب می کنند بلکه مایل هستند فرزندانشان چند بعدی تربیت شوند به این معنا که آشنایی با مفاهیمی چون هنر و دیگر جنبه های علوم انسانی نیز در اولویت های آنان قرارگرفته است.اولیاء از ما می‌خواهند به فرزندانشان مسائل اقتصادی آموزش دهیم. مایلند فرزندانشان تجربه زندگی جمعی داشته باشند و در گروه‌های موسیقی و یا روزنامه‌نگاری ثبت نام کنند. ما هم بالطبع به این خواسته آنان احترام گذاشته و سعی در برآورده کردن آنها داریم.امروزه ما نشریه دانش‌آموزی داریم، در باشگاه «اندیشه و سخن» مجتمع علام طباطبایی از هنرمندان برجسته‌ای همچون استاد علی نصیریان، استاد بهزاد فراهانی،استاد شمس لنگرودی و یا شخصیت های سیاسی مانند دکتر سریع‌القلم و دیگر عزیزانی همچون رضا کیانیان و خانم معتمد آریا دعوت می شود تا با حضور در مجتمع این امکان را به دانش‌آموزان ما بدهند تا آنان از نزدیک با این عزیزان آشنا شده و به گفت‌وگو بپردازند.

ما با بیشترین تعداد شرکت کننده در المپاد‌های کشوری و بین المللی و با دارا بودن بیشترین تعداد مدال‌های کشوری و جهانی در رشته‌های ریاضی، شیمی، کامپیوتر، فیزیک و به ویژه نجوم با فاصله زیادی از دیگر مراکز آموزشی در حال حرکت به جلو هستیم.این موفقیت‌ها در علامه به قدری عادی است که نصب بنر برای ما ازچندان جذابیتی برخوردار نیست. ما در فضای علمی جای خالی نگذاشته‌ایم.
ما...
برای هر دانش‌آموزی که وارد علامه می‌شود با هر حد از نیاز و علاقه برنامه داریم، اگر می‌خواهند به رتبه‌های تک رقمی، دو رقمی و یا رتبه‌های زیر 100 برسند، اگر خیلی فضای کنکور را دنبال نمی‌کنند و علاقه‌مند به تک درس‌هایی مانند فیزیک، شیمی و یا کامپیوتر برای تصاحب مدال‌های رنگارنگ در المپیادها هستند، اگر به دنبال شرکت در مسابقات روبوتیک جهانی هستند، اگر می‌خواهند سطح متوسطی از آموزش را دنبال کنند و بیشتر مایل به فعالیت‌های هنری هستند، اگر دوست دارند گروه موسیقی داشته باشند، اگر می‌خواهند کار روزنامه‌نگاری کنند و نشریه داشته باشند، در علامه می‌توانند به تمام این خواسته‌ها دست یابند.

واحدهای آموزشی
\"تماس\"
نام و نام خانوادگی:
ایمیل:
شماره تماس:
توضیحات:
مطالب مرتبط